-
حوالی صدای تو
چهارشنبه 13 آذر 1392 14:09
محکم بودنت واژهها را به شعر ردیف میکند، فرماندهی کن بر سر این لکشر بیسروته ! با دستانت بیا و دستپاچگی را از انگشتانم پس بگیر مستیات را از چشمانم تصمیم را از قلبم و حرفِ آخر را از نفسهایم. . . ------------------------------- از این لینک بخوانید: http://sokooteanaar.blogfa.com/
-
یک روز و این همه خوبی
یکشنبه 3 آذر 1392 08:11
مهم نیست که آزمونم چه داغون بودو اینها امروز روز خوبی یه!توافق هسته ای و فوتبال ساحلی و والیبال! خودمون رو به چی کیک نیویورکی واجبه که دعوت کنیم!:دی
-
صرفن جهت یک شخص خیلی خاص(1)
پنجشنبه 30 آبان 1392 12:46
" سیر تبدیل شدن "شما" به "تو" "آقا" به "نام" کوچکت در دفتر خاطراتم " از تاریخ انقضای این هایکو خیلی وقت است که گذشته گفتم بنده خدایی شاید ازش استفاده کنه!
-
پاییز
چهارشنبه 29 آبان 1392 12:45
با چشم های زرد پاییز در ایوان خانه نشسته بود. ومن به پرندگانی پیر فکر میکردم که دیگر هیچ کوچی از مرگ،دورشان نخواهد کرد. به این که تنها چند پله ایم در فاصله دو پاگرد و نبض دستهایم تیک تاکِ بمبی است که زمان انفجارش را پنهان کرده اند. پاییز در ایوان خانه نشسته است و من به دست های خاک فکر میکنم که حتی اگر تمام جنازه ها را...
-
انصراف از دانشگاه
یکشنبه 26 آبان 1392 12:54
دانشگاه مثل شوهر آدم است و کنکور کَمثل خواستگاری!آن اوایلش قند توی دل آدم آب می شود و وارد فاز به به و چه چه می شود(مخصوصا که مادر دانشگاه های صنعتی کشور باشد و به قول خودمان قلب تپنده جنبش دانشجویی).اما به یکباره، آرام آرام روی وجودتان رژه می رود،اعصابتان را بهم میریزد،کمر به نابودی شما می بندد، و در یک عصر...
-
هزاره پس از چشمان تو
دوشنبه 13 آبان 1392 12:55
پیش از آنکه معشوقهام شوی هندیان و پارسیان و چینیان و مصریان هر کدام تقویمهایی داشتند برای حسابِ روزها و شبان و آنگاه که معشوقهام شدی مردمان زمان را چنین میخوانند: هزارهای پیش از چشمهای تو یا هزارهای بعد از آن...
-
در حوالی 13 آبان
یکشنبه 12 آبان 1392 12:56
1-باران آمده بود و زمین مدرسه را خیس کرده بود!من نشسته بودم روی نیمکت های فلزی وسط حیات راهنمایی مان!انتهای صف کلاس 3/2 میخورد به نیمکت ها! دستم را توی ژیله قرمز ام کرده بودم که مامان آورده بود(مامان تازه برگشته بود و من سرمست همه کاپشن ها و کیفها و کفش ها و نوشت افزار های نو ام بودم) و داشتم زیر لبم my heart will go...
-
پگاه کی است|بود؟
شنبه 11 آبان 1392 12:57
پگاه کیست|که بود؟ پگاه یک ورودی 90 دانشگاه هنر است |بود!از وقتی دوم راهنمایی بود دیدمش!راهنمایی مدرسه ما درس می خواند.بعلاوه دبیرستان هم همانجا آمد. پگاه خواهرزاده خواهران محمدحسین(مدیر و معلم حسابان) و دختر معلم ورزشمان بود که معاون دوره ضحامون اینها هم بود! پگاه چه جور آدمی است|بود؟ بعنوان یک آقازاده در مدرسه ما...
-
یک،دو،سه!
شنبه 4 آبان 1392 12:59
اولی: تازه فهمیده ام پول در آوردن سخت ترین کاردنیاست!نه اینکه سخت ترین ها،یعنی کار سختی است!و آبِ خوردن نیست!پدر خودم و ضحی سر این ترجمه هه درآمد!تا مثلا 75 هزار تومان در بیاوریم!امروز بعدازظهر هم با کمک مریم سعی در بدست آوردن 35 هزار دیگر داشتیم دومی: دیروز امتحان اول آزمایشی ام بی ای را داشتم!نتیجه گیری اخلاقی ام...
-
گزارش یک جشن
چهارشنبه 1 آبان 1392 13:01
برای راه یافتن به دبیرستان گویا دو تا نکته را توی ما سنجیده اند: 1-بیش فعالی کروموزوم شوماره 7،که مربوط است به خلاقیت و تجسم فضایی 2- ای کیو؛که می شود هوش هیجانی من درباره ی هردو این موارد ،نمره خیلی بالایی دارم!مخصوصا درمورد شماره دو!مشاور پیش دانشگاهی ام بیچاره شد تا من مثل آدم رفتار کنم!کلا3/2 اینجوری بود!می گفت یک...
-
یوسف گمگشته!:دی
جمعه 26 مهر 1392 10:18
راستشو بگم،دوست دارم اسم شوهرم ماکسیمیلیان باشه! بعدم فرانسوی باشه و کلی موهای فرفری داشته باشه!وقتی هم رفتم اینسید با هم آشنا شیم و تو یونسکو کار کنه و مامانش ایتالیایی باشه! آبی سیر و سبز زیتونی خیلی بهش بیاد و بفهمه که بُلیز مردونه را با دکمه های باز پوشیدن رو تیشرت خیلی اکیه و با این تیپ هم میشه دانشگاه اومد! دوست...
-
خیریه ها و درد ما!
شنبه 20 مهر 1392 10:14
پیش نوشت:این که مطلب پایین بر بخورد به خیلی ها،اصلا برایم مهم نیست؛من یک جوال دوز اول به خودم میزنم. افزایش تعداد چریتی ها و این جشنواره های غذای خیریه ،مسلمانشانه ی خوبی برای اقتصاد یک کشور نیست.برای مثال،افزایش تعداد فست فودها در یک جامعه نشانه افزایش فقر غذایی در یک جامعه و در نتیجه آن فقر آحاد مردم است.از این...
-
این آدم های نااجتماعی!
دوشنبه 15 مهر 1392 10:13
نا اجتماعی ها آدم های رو اعصابی هستند!چند تا ویژگی دارند خیلی توی ذوق: 1-خیلی دوست دارند عاقلانه برخورد کنند!به آدم هایی که خل و چل بازی را می پسندند و حس می کنند که مگر چند بار خل و چلیم،به دیده حقارت نگاه می کنند! 2-نا اجتماعی ها،خیلی احمقانه سرد دست می دهند! اصلا دست نمی دهند!حس می کنند منت میگذارند روی سرتان که...
-
گاهی به قلب من،سر می کشی هنوز!
دوشنبه 8 مهر 1392 10:10
باور کن،از آن طلوع صبحی که بدون تو شد،هیچ وقت توی این دو سه ماه به اندازه این یک هفته نبود!از آن شب پشت پارکینگ که انگار تمام آدرنالین های وجودم حمله ور شدند طرف قلبم و تو آمدی توی ذهنم تا دیشب که دوباره تو بودی! نمیدانم چرا تا صحبت یکی دیگر می شود،پسر یکی از این مسئولین یا نزدیکان و آشنایان،من دلم هری میرزد پایین!می...
-
بوی قهوه لای دنده
یکشنبه 7 مهر 1392 10:09
شب ها،مخصوصا اگر که بارانی باشد و توی ترافیک امیرآباد گیر کرده باشم(مانند یک آهو)،خودم را برای یک حبس حیاتی آماده می کنم؛حبس بوی قهوه مارینا!بوی ترک،فرانسه تازه پودر شده،کاپوچینوی تازه عمل آمده و گاها ساندویچ هایدا!:)) تا میرسم به مارینا ، سریع شیشه ماشین را پایین میکشم،بو ها را سریع می آورم تو،شیشه را بالا می...
-
حراست،من ،چادر و چند دغدغه بی/با اهمیت شاید!
چهارشنبه 3 مهر 1392 10:07
دیروز اولین بار در طی 8 ترم گذشته،حراست شاهکار و یگانه صنعتی امیرکبیر(مادر دانشگاه های صنعتی کشور خخخخخخ)،به بنده گیر داد!اون هم بابت پوشیدن سارافون و یه بلیز همرنگ باهاش!این در حالیه که چهار بار با همین لباس به همین خانوم سلام کردم!همیشه فکر میکردم اگه مقنعه ات رو جلوشون بکشی جلو،بی خیالت میشن! طرف بهم گفت سارافون...