هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

آنفالو(1)

یکم: براتون از یه خاطره شرع میکنم! خاطره ای به نام رادیو جوان

 

ماها خانواده  رادیو ای ای هستیم! خانواده مادری ام مثل خانواده گلاس تو کتاب های سلینجر بودن! از همین لحاظ رادیو براشون خیلی عزیز بوده!

اولین خاطره من از رادیو برمیگرده به وقتی که 3 یا 4 سالم بود! عید غدیر بود! خاله بزرگم رادیو برنامه داشت و تلویزیون داشت یه فیلمی رو میداد که من همش حس میکنم اسمش دره پروانه ها بود! مادر بزرگم یه رادیو سونی داشت! یه رادیو ضبط بود البته! وقتی خاله ام شروع کرد بگه شنوندگان عزیز عیدتون مبارک! من بلند پشت رادیو داد زدم:عید تو هم مبارک خاله! فکر میکردم صدام بهش میرسه:))

وقتی دبیرستان بودم، خیلی اهل تلویزیون نبودم! شبها که سریال میداد من به طور مرغ وار میخوابیدم و روزها هم زمان تکرارشون مدرسه یا تو راه خونه بودم! از این بین تنها جومونگ بود که من شبها میدمش! تنها رابطه ام با رسانه های دیداری شنیداری(به غیر از روزنامه در صورت دیداری به حساب اومدن)، رادیو بود! رادیو جوان!


کسایی که توفاصله 84 تا 87 رادیو گوش کن بودن، اونم رادیو جوان، میدونن که سیر برنامه هاش و مدل برنام هاش چجوری بود! تو اون سال هایی که تلویزیون از لحاظ کلام و محتوا کم می آورد و شاید یکی از دلایلی که بابام راضی نبود ما تلویزیون ببینیم، همین  بود، رادیو جوان با برنامه هاش اوقات منو پر میکرد؛ هفت شنبه، روی خط جوونی، کوانتوم و...

از این بین روی خط جوونی و فرشید منافی برای یه چیز دیگ بودن! برنامه عالی بود! عالی! حالا شابد برخورد نظریات سیاسی وجود داشت ولی باز هم خوب بود!

برنامه سکوی پرتاب فرشید منافی شد! اول به تلویزیون! بعد 88 هم به رادیو پسفردا!

 دیم: رادیو پسفردا رو از طریق سایت رادیو فردا و بعدا تو ساندکلاد دنبال کردم! حتی اگرم باز با متن ها و حرفهاش موافق نبودم(این حسم در مورد رادیو فردا خیلی هست که زیر پوستی حرفها رو میزنه) بازم گوش میدادم

سیم: تو اینستاگرام فالوش کردم، بعد ده روز حالم از زندگیش بهم خورد! خب حاجی آخه به ما چه که تو صف واستادی چند ده دقیقه تا به قول خودت یه چیکه عرق بریزی تو حلقت؟ نه واقعا "عرق" خوری واقعا برای شما چنین رویداد مهمی یه که چند تا از پست هات رو اختصاص میدی به اینکه"عرق" بخوری؟

ایکاش حداقل یه بوربن 1914 میزدی! آدم باز میگفت اگه گناه کردی، اصل جنس و زدی! نه عرق سگی!

چارم: آنفالوش کردم!