هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

اینکه...

حقیقتش راضی ام! از چند تا چیز:

1- اینکه باید برگردم ببینم چند سال پیش بود و اصن به تاریخش فکر نمی کنم

2- اینکه همون چند سال پیش بند یک، نیومدم چیزی بگم و اوضاع الان اینه

3- اینکه با کسی هم نیستم که بخواد جولو حرف زدنمون رو بگیره

4- اینکه از حرف زدن باهات لذت میبرم! عین دو تا آدم متمدن حرف میزنیم

5-اینکه احساسی بهت ندارم و  در حال حاضر قضیه when harry met sally  قرار نیست اتفاق بیفته

6- اینکه با هم نیستیم باعث شده خیلی شاکر خدا باشم، تصویرت تو ذهنم دیگ خیلی مخدوش عه

7- اینکه با کسی هستی که میدونم حتی عرضه  ، تربیت و یا شاید علاقه این رو نداره که بهم سلام کنه 

8- اینکه با وجود طرف بالا، هنوز وقتی می بینمت، وقتی میبینیم ، هردومون میخندیم! 

تنها چیزی که منو تو رضایت حالت بالا نا امیدم میکنه اون خوابیه که دیدم! قبل از اینکه تو رو ببینم!

پ.ن: از تغییرات بلاگ اسکای از همین تریبون مچکریم :)

نظرات 1 + ارسال نظر
Sama شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 21:06

update update it

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد