هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

به فتح طاء به فتح لام

یک تپه ای هست به نام تپه سلام! نمیدانم چند کیلومتری مشهد ؛ بعضی ها میزنند کنار، بعضی ها هم از همان توی ماشین سلام می کنند به آقا، کلی آدم پنجره های تق و لقی قطار را میزنند بالا که گنید طلا را ببینند و آنهایی که طبقه بالای اتوبوس نشسته اند شانس بیشتری دارند که گنبد را ببینند حکما!

8 سال پیش یک کمی قبل این تپه حکما من صدای ام پی تری ام را بالا تر بردم و در شک بودم که ژان ژاک باشد یا وست لایف، شماره عید چلچراغ و همشهری جوان را انداختم عقب بین باقی روزنامه ها و پایم را روی صندلی عقب شولت دراز تر کردم ؛ کاپشن ام را روی ام کشیدم تا زیر چانه و تا 10 شمردم که بخوابم! و خوابیدم تا با صدای یک مشهدی که دارد داد میزند دعبل خزایی از خواب بیدار شوم

8 سال پیش آخرین مهلتی بود که حکما آقا به من داد تا لجبازی پنج ساله ام را بشکنم و آدم شوم

12 سال پیش من و ضحا گم شدیم توی حرم و ما بین دست و پای خانم های چاقالو که چادرشان را اینجوری زده بودند زیر بغلشان یا اینچوری پیچیده بودند دور کمرشان و این خانم های خادم که از این پرهای رنگی با گلاب هی میزنند رو سر این و آن و یکی شان محکم خورد توی سر ضحا و حالمان داشت از بوی پا و گلاب بهم میخورد و من گفتم که نمی آیم دیگر

بعد از آن سالی یک بار را آمدیم ولی من نرفتم حرم! ضحا هم نرفت حرم!

 مثل بابا فکر می کنم که مهم نیست که بروم حرم! نه اینکه جای دیگری بروم ها! فوقش دو بار الماس شرق رفتم آن هم به صد ضرب و زور و اصلن هم دوست نداشتم که بیایم بیرون از خانه! مشهد اصلن شهر جالبی نیست

8 سال پیش نفهمیدم اصلن که کی از تپه سلام رد شدیم. داشتم آهنگ هایی را که توی خانه مشهد آخرین لحظه ها دانلود کرده بودم گوش میکردم

3 سال پیش مامان در توجیه خواندن نماز صبح گفت مثلا تو به بابات میگی سَلِی! شطولی؟؟ بی ادبی نیست؟ بی ادبی نیست که به خدا سلام نکنی؟

و من حالا بعد 8 سال فهمیدم این خیلی بی ادبی است که بروی مشهد و به آقا سلام هم نکنی..خداحافظی که پیشکش!

اصلن هر چقدر هم که از مشهد بدت بیاید، از آدمهایش، از سبک زندگیشان، از بویشان، از لهجه شان! از تظاهر مردم و از ازدحام بیش از حد حرم

و من حالا فهمیدم که طلب یعنی چه؟ فهمیده ام که اینکه طلبت نمی کنند یعنی چه؟ و دانستنش چقدر درد دارد!

و 8 سال است که آقا من را نطلبیده: پول و وقت و اینهایش خیلی بوده ولی طلب آقا نبوده!

یک تپه ای هست به نام تپه سلام؛ نمیدانم چند کیلومتری های مشهد! آنهاییکه آقا  طلبشان کرده شروع میکنند به سلام



پ.ن:  طلب کردن : عمل بود که درویشان چند روز به عید می کردند و آن عبارت بود از چادری خرد ( قلندری ) که بر پهلوی در خانه بر می افراشتند و به بوق و منتشا و پوست مزین می کردند و آن بوق را گاه گاه می زدند و این عمل را چند روز ادامه می دادند تا صاحب خانه مالی می داد .