هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

حل مسعله برای خودت/نوبل ما هم برای خودت

خوبه که استادای گروه نرم افزار هیچی کد زنی حالیشون نمیشه!اون وقت داور محترم راست راست تو چشام نیگا می کنه و میگه که این پایان نامه که کاری نداره!ا!وقتی درکت هنوز به این مسعله نرسیده که این پایان نامه کارشناسی یه و نه دکترا و میگی پوروطن اینو واسه پروژه پیشرفته اش هم نمیده .... چی لایقته بهت بگم؟ آخه اون یارو اگه کارش با بچه ها درست پیش میرفت که درس پایه اشو ازش نمی گرفتن به بخشی بدن!...اگه کارش درست بود که بعد میانترم ریاضی ۲  تحویل پروژه های ترم ۱ اش رو هوا نیود!!!!حیف مامانم گفته جلو استادات فروتن باش!وگرنه اون موقع که گفتی این کار دو روز کدزنی یه میخواستم باهات شرط ببندم سر ده میلیون که ۵شنبه بیام و کار و ازت تحویل بگیرم ..اصن ببینم بلدی یه سییستم اوت بگیری یا نه!؟!؟

اصن میقهمی مسعله ان پی هارد ینی چی؟؟؟ تو اگه میتونستی درست درس بدی اون گسسته اینقد افتاده و دشمن خونی نداشت!

با دُز فرهیختگی بالا

برای بابا چهارده سال طول کشید تا به من هدیه ای به جز سهام و پول بدهد.چهارده سال از آخرین باری که خودش رفته بود و برایم کادو خریده بود گذشته.

چهارده سال از این گذشته که نمی گذاشت هیچ کس برای من و ضحی کادو عروسک بیاورد!و نمیدانم چرا فکر میکرد که یک کودک 6 ساله که عاشق گلهای شیربرنج حیاط خانه است باید با مولانا حال کند!چرا یک کودک هفت ساله باید در طول یک تابستان کل دیوان خواجه حافظ شیراز را از بر کند؟اصلن چرا باید کاری کند که یک بچه حالش از هرچی شاعر است بهم بخورد؟پدر چان به این ها فکر نمیکرد!میخواست ما از همان اول "فرهیخته" بار بیاییم! 

در تمام این سال ها بعد از دعوا مثل حاجی بازاری ها به ما پول میداد و ای کاش میتوانستم بگویم که این کودکان فرهیخته، با پول بعد از دعوا خر نمی شوند.

بابا بعد از چهارده سال اولین دیکته ام را که برای روز معلم نوشته بودم قاب کرد و آورد کادو بهم داد و از صد تا پول و سهام صد تا شرکت کوفتی بهتر و بهتر و بهتر بود!

تاریخ دیکته ام برای 12/2/77 است!شانزده سال پیش،همچین روزی