هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

باید دل سپرد!

باید خواب هایم را بگذارم کنار! اصلا شاید که او از توی ناخودآگاه واقعیت آمد توی ناخوداگاه خواب و آخر خوابم را تشکیل داد!ولی خوابم خیلی واقعی است! نمی توانستم و نمی توانم فکر نکنم به جزء جزء اسم هایی که توی خوابم دیده ام! اسم هایی که کم کم دارند وارد زندگی ام میشوند!


باید خواب هایم را بگذارم کنار! 7 8 سال پیش خواب دیدم و من یک صاد نامی ال ای ایم! بعد فامیل های خیلی مذهبی اش می آیند و من را به زور سرم روسری می کنند! من به صاد می گویم تو نمی خواهی کاری کنی؟صاد نگاه می کند! با کله اش که از ته زده است! اوایل فکر میکردم این صاد، شاید برادر دوستم است! جدید ها یک صاد دیگر اضافه شده به کانتکت هایم!


میگوید رویایش این است که وزیر شود! من رویایم این بود که رییس جمهور شوم! هردویمان میدانیم که این رویای خیلی سختی برای ایرانی است که زن بودن در آن جرم است! دوتایی رو به مامان می کنیم می گوییم ما که "کلیر" نمی شویم آخر ! مامان هیچی نمی گوید! شاید یاد وقتی می افتد که هاشمی به خاطر زن بودنش گفت نفر دوم دانشگاه تهران را برای روی سن آمدن بخوانید!

رویایم را باید کنار بگذارم! و خواب هایم را !

 باید ریلیستیک باشم!

این دفعه هم ام بی ای میدهم! با این که مطالعات رسانه را بیشتر دوست دارم! اما 24 تا کتاب قطور آن هم برای یک درس فقط یک کمی سخت است! مخصوصا که تافل هم دارم..... و خدایا! میخواهم سال بعد همین موقع در یک شرایط خیلی خوبی نیو اسکول باشم!


نظرات 2 + ارسال نظر
سما جمعه 9 آبان 1393 ساعت 23:29

خب خوبه :)

man پنج‌شنبه 8 آبان 1393 ساعت 11:17 http://insanewords.blogfa.com

ishala

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد