هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

مریم میرزا خانی زیر میزش اس ام اس نمیزد!

 بنده که سنم به سن مریم میرزاخانی قد نمیده! فقط یه سری تعریفایی رو ازش شنیدم! بعلاوه فرزانگانی هم نبودم که بگم حتی مثلا سر یک میز با فاصله زمانی 10 12 سال نشستیم! اما معلم هام و مدیر ام همه باهاش یکی بوده!

خانم حائری زاده از اون اولش همش از مریم میرزا خانی تعریف میکرد! فک کنم سال اول که بودیم(همون جایزه 2005 یا 2006) قبل یه مراسمی اومد و شادی اش رو ابراز کرد و گفت که امیدواره ما همه مریم میرزاخانی باشیم!

سال سوم که داشتم برای المپیاد میخوندم، یه روزی خانوم حائری نمیدونم چرا از سوم ها شاکی بود و جمع مون کرد! جمله طلایی اش این بود که مریم میرزاخانی و رویا بهشتی زواره که زیر میز اس ام اس نمیفرستادن! بعدشم ازمون ابراز ناامیدی کرد و به فرشته گفت که به بچه ها بگو که رویا چجوری بود؟(فرشته بنده خدا دختر خاله رویا بود)...فرشته خودش هیچ ایده ای نداشت!

ولی مریم میرزاخانی برای ما شده بود یه بتی! یه بتی که آمال و آرزوهامون بود! هرچقدر زمان میگذره، ایشون میره بالاتر و ما یا همین جاییم و یا میریم پایین تر

پ.ن1: خاک بر سر این شبکه ها یخبری ایرانی که نکردن حتی گزارش گاردین از مریم میرزاخانی رو ترجمه کنن!

پ.ن2: یه جایی تو مصاحبه اش از مدیر دبیرستان اش تشکر کرده بود که همیشه پشتش وایساده بوده و گفته بوده که هیچ چی از پسرا کم نداری! راس میگه! خانوم حائری زاده همیشه اینطوری بود! میگفت شما هیچی از پسرا کم ندارید.

پ.ن3: خاک بر سر این احمقایی که اومدن تو اون شبکه های خبری بالا کامنت گذاشتن حجابش کو پس؟؟

پ.ن4:یادم رفت!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد