هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

باری باری بَ رَ بَرَم با...

خیلی وقت است می خواهم یک یادداشت بنویسم درباره آهنگ هایی که برایم خاطره سازند.لازم هم نیست کسی تویش باشد یا اتفاق یا حتی آهنگه شاهکار باشد..صرفا خاطره سازند؛ مثلا "سخته" از نیما علامه و یاس ،بوی روز های اولی که آمدم دانشگاه را می دهد.cough syrup،بوی آن روزی را می دهد که سال سوم تا خیلی دیر وقت شب داشتم از پشت چراغ قرمز ولنجک ماندن لذت می بردم و هی میزدم از از سر و سوسوی چراغ های تهران لذت می بردم.viva forever بوی سرویس راهنمایی را می دهد که باهاش میرفتم امتحان نهایی می دادم!شال ِ  the ways ، بوی تمام شب هایی را می دهد که زیر پل گیشا پیاده می شدم و تا خانه را پیاده می رفتم.این آهنگ خشایار اعتمادی که شعرش از جنابِ شاملو است و توی بهار ها می گذارند و الان اسمش را نمی دانم ، من را یاد اولین بهاری می اندازد که باران می آمد و شنیدمش و پشت پنجره خانه امیرآبادمان نشسته بودم.یا شاید زندگی منه از زدبازی من رو یاد وقتی می اندازه که از امیرکبیر زنگ زدن و گفتن بچه های هیئت علمی رو ثبت نام نمی کنن!جوونمرگ رستاک،یادآور برزخ ترین تابستان زندگی ام است؛برزخ اینکه دوستت دارم یا ندارم و دوستم داری یا نداری!وقت رفتن یاس من را یاد عید امسال می اندازد.این آهنگ عه فرهاد که میگه "سپید پوشیده بودم با موهای سیاه.." من را می برد به سوم راهنمایی و سمفونی نمی دانم شماره چند باخ من را می برد به بچگی ام..وقتی شکنجه بود شنیدنش توی جاده شمال.

حالااین هم آن یادداشت ایده آلم نشد ولی یک چیزی شد

پ.ن:استاد آز الکترونیکی فوق العاااده بدتیپه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد