هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

گم شده در افکار

یک چیزی می خواهم بگویم،اما نمی دانم چه جوری!حرف هایی هست برای گفتن اما نمی گویم شان!زیاد هستند حرف ها،اما نمی توانم بگویم!پراکنده اند....

گم کرده ام خودم را!لا به لای تست های نزده ریاضی یک و دو!لا به لای جزوه های آلمانی! و کتاب فرانسه ای که چند تا یونیت اش را بیشتر نخواندم!لا به لای تصویب پروژه گم شده ام!

خودم را لا به لای کارهای نصفه و نیمه ام  گم کردم.مثل کتاب هایی که در به هم ریختگی بعد از امتحانات گم می شوند یا جزوه هایی که در بهم ریختگی فرجه نابود می شوم!

فکرم خط ندارد. فکرم شاخه دارد. شاخه های بسیار. بی برگ اما!بی میوه اما!دلم یک سیب یا انار می خواهد روی یکی از این شاخه ها.حتی تک سیب یا تک انار.

می خواهم دانه دانه از شاخه ها بروم بالا!هرس شان کنم تا برگی بدهند.تا میوه ای!

نمی دانم اما از کدام یک از شاخه ها ی این ابر چنار خشک شروع کنم؟

آینده ام را گم کرده ام و نمی دانم که از جانش چه می خواهم!نمی دانم که آخرش چه می شوم!مابین برزخ ماندن و رفتن خودم را گم کردم.

اضافات1:خسته نباشید فیلم تکی بود!نگاهش تک بود!و این که رفته بود یک جایی غیر تهران و حتی دور از شهر و تکنولوژی ،نشان از کاردرستی کارگردانان اش بود!

یک کف مرتب برای تان!"چشم مان سیراب شد"!

اضافات2:کوله ام را پرکنم از یک دست لباس و تبلت و یک مشتی آجیل و نیکون هوچی گَرَم و یک مقداری پول و بپرم وسط جاده!بروم مسافرت!بروم دنیا گردی!بروم آدم بینی.....

نظرات 2 + ارسال نظر
sama چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 12:46

کوله ام را پرکنم از یک دست لباس و تبلت و یک مشتی آجیل و نیکون هوچی گَرَم و یک مقداری پول و بپرم وسط جاده!بروم مسافرت!بروم دنیا گردی...

هان؟چی شد؟ نفهمیدم!
کپی پیست کردی چرا؟
یا غلط املایی گرفتی؟
یا مورد نگارشی تصحیح کردی؟:)))))))))))))))

man سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 14:46 http://insanewords.blogfa.com

che filmi?

خسته نباشید. دوشنبه دانشگاه گذاشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد