هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

هشتادو هشت سی و یک

یک روایتِ غیِرخطی از زندگی یک مهندس کامپیوتر

پگاه کی است|بود؟

پگاه کیست|که بود؟

پگاه یک ورودی 90 دانشگاه هنر  است |بود!از وقتی دوم راهنمایی بود دیدمش!راهنمایی مدرسه ما درس می خواند.بعلاوه دبیرستان هم همانجا آمد.

پگاه خواهرزاده خواهران محمدحسین(مدیر و معلم حسابان) و دختر معلم ورزشمان بود که معاون دوره ضحامون اینها هم بود!


پگاه چه جور آدمی است|بود؟

بعنوان یک آقازاده در مدرسه ما اصلا الگوی خوبی نبود(از این جهت آقازاده که فرزند مسئولین مدرسه بود)!از در و دیوار بالا میرفت،کارهای خطرناک میکرد،نمره هاش خوب نبود!

البته مدرسه ما جَوش با باقی جاها فرق داشت!یک بار خانم محمدحسین گفت که ما کسی که بیاید و خبرچینی کند و با بچه ها نباشد را اخراج می کنیم.


آیا من با پگاه خاطره ای دارم؟

خاطره اولم به وقتی برم گردد که من و مونا و پریسا به جای زنگ مطالعه ، توی حیاط بودیم!از پنجره2/1 آمد بیرون،روی هره ها راه رفت و از پنجره 3/2 رفت تو!


خاطره دومم برمیگردد به چند ماه قبل انتخابات88.دختر صابری فومنی به یک تعطیلی خودخواسته گل آقا تن داده بود!و من دااشتم برای پگاه می گفتم که ریسک تعطیلی و توقیف گل آقا را نمی پذیرد دخترش!


پگاه هیچ وقت احتمالا اسم من را نمی دانست!


پگاه مُرد،فوت کرد،جان به جان آفرین تسلیم کرد!

من و ضحا به این اعتقاد داریم که پگاه  از تمام زندگی اش لذت برد!حتی وقتی به خاطر نبستن کمر بند،از شیشه ماشین پرت می شود،در اوج خوشحالی و لذت اش بوده!

یک جمله ای هست می گوید:

"موتوا قبل ان تموتوا"_بمیرید قبل از آن که بمیرید

یک،دو،سه!

اولی:

تازه فهمیده ام پول در آوردن سخت ترین کاردنیاست!نه اینکه سخت ترین ها،یعنی کار سختی است!و آبِ خوردن نیست!پدر خودم و ضحی سر این ترجمه هه درآمد!تا مثلا 75 هزار تومان در بیاوریم!امروز بعدازظهر هم با کمک مریم سعی در بدست آوردن 35 هزار دیگر داشتیم

دومی:

دیروز امتحان اول آزمایشی ام بی ای را داشتم!نتیجه گیری اخلاقی ام این بود که بروم و کنکور زبان بدهم برای ارشدم!سخت ترین سوال های زبانی بود که دیده بودم و هیچ کدامشان هم توی 504 نبود!با این حال 60% زدم و 14 شدم توی زبان! :دی

زده بود که به 23 سوال سخت پاسخ داده ام!70%اش سوال های زبان ام بود

سومی:دیروز سوال های زبان تخصصی ام بی ای ام را نزدم،برای همین هم رتبه ام خیلی داغون شد! :((_ولی مهم نیست!دارم تلاش می کنم که دفعه بعد خیلی خوب شود!

دلیل این هم که نزدم این بود که حال نداشتم!مریم می گوید مهم این است که وقتی حال نداری بتوانی بنشینی سر جلسه

یاد ماندانا افتادم که تا عمومی کنکورش را داد،تحویل داد برگه اش را و رفت!

چهارمی:

به این نتیجه رسیدم که عده ی زیادی از این هایی که می آیند آزمون بدهند پی داف بازی اند!:))

آخری:

مرا زیبا مخواه!
در این دنیای سنگدل
جستجوی آغوش امن
جز در میان غولتشن ها
کاری بیهوده است
برای حفظ تو
با خلق خدا
روز و شب عربده باید کرد
در این راه پر خطر
مرا گولاخ بخواه

گزارش یک جشن

برای راه یافتن به دبیرستان گویا دو تا نکته را توی ما سنجیده اند:

1-بیش فعالی کروموزوم شوماره 7،که مربوط است به خلاقیت و تجسم فضایی

2- ای کیو؛که می شود هوش هیجانی

من درباره ی هردو این موارد ،نمره خیلی بالایی دارم!مخصوصا درمورد شماره دو!مشاور پیش دانشگاهی ام بیچاره شد تا من مثل آدم رفتار کنم!کلا3/2 اینجوری بود!می گفت یک سنگ را که بدهند دست شوما ها،اول به فکرتان می رسد یا بندازیم شیشه ای را بشکونیم یا باههاش فوتبال بزنیم،اما فقط ده ثانیه لازم است،ده ثانیه طلایی تا ما کاری نکنیم و به فکرمان برسد تا با همین سنگ می وشد ساختمان ساخت :دی

دیروز آقا مجید خان توکلی بعد 4 سال آمد بیرون از زندان... یعنی تقریبا بعد 46 ماه!ما هم پلی تکنیکی و آقا مجید شرف و عزت پلی تکنیکی بودنمان! مثل همیشه  هم بچه های خوب بسیج هم در حال عکس اندازی از ما بودند.من و زهرا پشت فرید بودیم و همین که دیدیم که یکی از برادران گرامی رفته بالای نیمدیس میرزا تقی خان امیرکبیر، زهرا چادرش را آورد بالا!یعنی یک واکنش حفاظتی خیلی عادی! اما من کروموزوم شوماره هفت و ای کیو ام با هم قاطی شدند و یکسری  ادا و حرکت خنده دار انجام دادم برای آقایان!باز عکس ها را می بینند یک لبخندی بیاید بر روی لبانشان؛ثواب دارد به خدا!

به هر حال که پنجره ها وا شده ....

پ.ن:این حاجی مافی هم که تو همه عکسا بود،نمیدونم چرا عکس اف بی اش رو عوض نمی کنه با این عکساش؟؟؟اتفاقا نیم رخشم خوب افتاده!